امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

از امیر بگم و تعطیلات که رفتیم ولایت بابایی

امیر ما تاج سر ما این روزا ماشالا درکش بیشتر شده، شیطونیهاش هم بیشتر شده دیشب چادر منو سر کرده و شروع کرد به نماز خوندن من و باباش کلی خندیدیم قیافش دیدنی بود یه جوری سجده میکرد که انگار ده ساله داره نماز می خونه یاد گرفته تا اسم حموم میاد دستشو میکشه توی موهاش شروع میکنه به شستن موهاش(آب بازی رو دوست داره ولی تا ب بخوره به بدنش قیامتی به پا میکنه که بیا و ببین میگن به باباش رفته اونم حموم رو دوست نداشته) تشنش که میشه میخواد بگه آب نمیتونه میگه آآآ با صدای کلفت و دهن باز و جمع شده تا میگیم ببعی چی میگه مگه بع بع دندون های آسیابش هم به سلامتی در اومده حالا فسقلی 10 تا دندون داره تا سوار ماشین میشیم ظبط ماشین رو در میاره با دستاش...
21 خرداد 1391

ماجراهای یکی دو هفته پیش

سلام صد تا سلام خدمت همه از جشن گرامیداشت مقام معلم بگم که مامانی مجری بود مراسم به خوبی اجرا شد اینم از عکس من   دو هفته پیش ناهار رو رفتیم بیرون امیر علی در حال رقصیدن   هفته پیش هم رفتیم یه امامزاده  روز چشنبه امیرعلی رو با خودم بردم سرکار ماشالا مگه بند میشد از بس شیطونی کرد نتونستم ازش عکس بندازم اگه عکس مینداختم عکساش دیدنی بود نذاشت که به کارمون برسیم فکرشو بکنید از روی صندلی می اومد روی پارتیشن بعد هم روی پرینتر چیزی نمونده بود که پرینتر رو داغون کنه ساعت 1 که وقت ناهار و نمازه بردمش نمازخونه باور کردنی نبود تا رسیدیم خوابید به یکی از همکارا سپردم که اگه بیدار شد صدام کنه ساعت 3 بیدار ...
6 خرداد 1391
1